تاکنون عناوین مختلفی با محتوای جنگ و اسارت و غارت و تجاوز به جان و مال مردم منتشر شده است که همه درد و رنج باورنکردنی را به مخاطب القا می کنند. داخل طولانی مدت زمانی که صرف خواندن چنین محتوایی می شود، اغلب از خودمان می پرسیم اگر در چنین شرایطی گرفتار شویم توان بردباری این حجم از درد و رنج را داریم خواه نه؟ چه تصمیمی می گیریم و جان مان را برای گریختن از مهلکه بوسیله خطر می اندازیم خواه نه؟ و این قبیل سوالات که ما را برای خواندن چنین محتوایی انگیزش می کند. داخل این مطلب کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت را شناساندن می کنیم. حتما بخوانید:تاریخ هنر رزم؛ کتابی برای درس استراتژی مدیریت و نبردچطور کتاب های قطور را تا انتها بخوانیم؟کتاب هرس؛ روایت آثار برنگ خون شورش کنار یک خانواده
روایت حبس و داستان استنکاف از قوم و تاب آوردن پایین تر شکنجه های فکری و جسمانی دشمن داستان نو ای نیست؛ اما کمتر آن را از اصطلاح دختری رنج کشیده شنیده ایم. آن غم دختر شباب که درون چنگال داعش به عنوان منفورترین دشمن زمان اسیر شده باشد. کتاب «دختری که از پنجه داعش گریخت» عمر نامه دختری رنج کشیده از تعبیر خودش است که اکنون بعد از جلسات مشاوره متمادی تلاش دارد بوسیله عمر عادی برگردد. پیام اصلی این کتاب امید است. تمایل بوسیله زندگی دوباره که در بین هزاران درد و بدشکلی و ناهنجاری دست و پا می زند و چون کورسویی از فرسنگ ها دورتر دیده می شود و هرگز دنج نمی شود تا زمان کم ارزش برسد و خاکستر اتشفشانی ور شود. چنانچه با قرائت کردن این چند خط حس کنجکاوی تان برانگیخته شده است این معرفی کتاب مختصر را بخوانید. شناسنامه تاریخ
عنوان تاریخ: دختری که از پنجه داعش گریخت
نویسنده: فریدا خلف
ترجمه: سمیه نصرالهی درباره کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت
کتاب دختری که از پنجه داعش گریخت زندگی نامه فریدا خلف، دختری از قبیله کردهای ایزدی است که در سن ۱۹ سالگی توسط داعشی ها ربوده و اسیر می شود. این دوشیزه بخاطر مدتی تو پنجه داعش قسمت قسمت کردن تروریستی داعش برده بوده و ماجراهایی را از سر می گذراند که دلهره برانگیز و خواندنی است. سخن سنج در بند بند این ادبیات به وضوح بردباری درد و رنجی که تا عدد استخوان پیش می رود و امید بوسیله زندگی و قصد مصمم برای رهایی از ظلم را به شمایل می کشد. فریدا تو اثنای روایت زندگی اش و دردی که حلیم شده است می کوشد تصویر اصلی رذالت های حکمرانی داعش عراق و سوریه را بخاطر خواننده تداعی کند.
شعر تاریخ با شرح حال زندگی و توصیف خانواده فریدا شروع می شود؛ یک عمر ساده خوش نشین. دختری که بی وقوف از خوابی که سرنوشت برایش دیده است، آرزو دارد معلم شود و بچه های روستای کوچک گیرایی را از بی سوادی نجات دهد. در امتداد داستان داعش به شهر سنجار و روستاهای حوالی آن حمله می نرم. داخل این بخش از تاریخچه چگونگی حمله داعش، وحشی گری، کشتار، ترس و وحشت مردم و اتفاقاتی که بعد از کسب روستاهای زمار در ۴۰ کیلومتری شهر موصل رخساره می دهد را می خوانیم. جزئیاتی که به بردگی گرفتن نسوان و دختران و آزار جنسی آنها توسط نیروهای داعش رمز دارد، بسیار تکان دهنده است.
این کتاب حالا به چاپ ششم گویا است. آن نعوظ که سمیه نصرالهی، مترجم کتاب می گوید نام دبیر کتاب، نام پا بر جا دختر کرد ایزدی که در چنگال داعش توقیف شد نیست. در عزل پایان کتاب می خوانیم که او برای اینکه بتواند تو آرامش و امنیت در پیاده شدن اعضای خانواده اش زندگی کند بوسیله آلمان پناهنده شده و هویت اش را مخفی کرده است. به همین دلیل برای پراکندن این زندگی روزنامه از کنیه مستعار استفاده کرده است. تاریخ بخاطر نخستین بار به زبان آلمانی منتشر و سپس به اصطلاح های دیگر ترجمه شده است. آیا این کتاب برای شما است؟
بدبختانه خیلی از ما به محض بروز مشکلات، تغییر زندگی از حالت روتین و پیاده شدن هم خوردن آرامش مان خیلی سریع العمل نا گرایش می شویم و اندیشه می کنیم دنیا بوسیله آخر رسیده است. دست از تلاش و کوشش برمی داریم و تا می توانیم انرژی مان را صرف ناله و نفرین کردن بوسیله جان قسمت و پیشانی نوشت مان می کنیم. چنانچه جزو این دسته افراد هستید که به آینده ای معلوم غبطه ندارید و زود از میدان به در می روید و نیز اگر فرع مند به خواندن کتاب هایی با محتوای حبس و درد و رنج وارده بر انسان توقیف درون فساد و وحشی گری نیروهای تروریستی هستید، پیشنهاد می کنیم خواندن این عمر روزنامه را از دست ندهید. کتاب دختری که از چنگال داعش گریخت مقیاس حقیقی رشادت های اقوام درگیر منازعه با داعش است که در آتش خشم این گروهک قتل کار می سوزند ولی هرگز تسلیم نمی شوند. قدری از کتاب
در یکی از تاثیرگذارترین مدخل های کتاب می خوانیم. «فاجعه روز پانزدهم ماه آگوست ۲۰۱۴ اتفاق افتاد. تا زمانی که زنده هستم هرگز نمی توانم آن روز را فراموش کنم. مشابه همه روزهای دیگر ماه آگوست مقدمه شد. کمی بعد از آن، آنها را دیدم؛ سیزده سامان که به سمت روستای ما می آمدند. آن وانت های زهوار در رفته اعراب نبودند، بلکه سامان های جدید با برگ ارتشی پیشرفته بودند. سامان ها پر از نیروهای داعش با شکل های سیاه بودند. از وحشت فریاد زدم. این التهاب به کل ساختمان ارجاع یافت و پدرم بی آرامی متوجه شد. عدالت زدم: دارن می آن. اونا دارن می آن. گریه می کردم و می گفتم: دارن می آن ما رو بکشنو مادر و برادرانم هم کمی سپس همراه غلام با باک شروع کردند به گریه کردن…»
خواندن همین چند خط برای اینکه بدانید با خواندن این زندگی روزنامه چقدر متاثر می شوید کافی است. در امتداد بخوانید: شناساندن کتاب صبح جادویی؛ ۶ عادت صبحگاهی که زندگی تان را متحول می کند
روایت حبس و داستان استنکاف از قوم و تاب آوردن پایین تر شکنجه های فکری و جسمانی دشمن داستان نو ای نیست؛ اما کمتر آن را از اصطلاح دختری رنج کشیده شنیده ایم. آن غم دختر شباب که درون چنگال داعش به عنوان منفورترین دشمن زمان اسیر شده باشد. کتاب «دختری که از پنجه داعش گریخت» عمر نامه دختری رنج کشیده از تعبیر خودش است که اکنون بعد از جلسات مشاوره متمادی تلاش دارد بوسیله عمر عادی برگردد. پیام اصلی این کتاب امید است. تمایل بوسیله زندگی دوباره که در بین هزاران درد و بدشکلی و ناهنجاری دست و پا می زند و چون کورسویی از فرسنگ ها دورتر دیده می شود و هرگز دنج نمی شود تا زمان کم ارزش برسد و خاکستر اتشفشانی ور شود. چنانچه با قرائت کردن این چند خط حس کنجکاوی تان برانگیخته شده است این معرفی کتاب مختصر را بخوانید. شناسنامه تاریخ
عنوان تاریخ: دختری که از پنجه داعش گریخت
نویسنده: فریدا خلف
ترجمه: سمیه نصرالهی درباره کتاب دختری که از چنگ داعش گریخت
کتاب دختری که از پنجه داعش گریخت زندگی نامه فریدا خلف، دختری از قبیله کردهای ایزدی است که در سن ۱۹ سالگی توسط داعشی ها ربوده و اسیر می شود. این دوشیزه بخاطر مدتی تو پنجه داعش قسمت قسمت کردن تروریستی داعش برده بوده و ماجراهایی را از سر می گذراند که دلهره برانگیز و خواندنی است. سخن سنج در بند بند این ادبیات به وضوح بردباری درد و رنجی که تا عدد استخوان پیش می رود و امید بوسیله زندگی و قصد مصمم برای رهایی از ظلم را به شمایل می کشد. فریدا تو اثنای روایت زندگی اش و دردی که حلیم شده است می کوشد تصویر اصلی رذالت های حکمرانی داعش عراق و سوریه را بخاطر خواننده تداعی کند.
شعر تاریخ با شرح حال زندگی و توصیف خانواده فریدا شروع می شود؛ یک عمر ساده خوش نشین. دختری که بی وقوف از خوابی که سرنوشت برایش دیده است، آرزو دارد معلم شود و بچه های روستای کوچک گیرایی را از بی سوادی نجات دهد. در امتداد داستان داعش به شهر سنجار و روستاهای حوالی آن حمله می نرم. داخل این بخش از تاریخچه چگونگی حمله داعش، وحشی گری، کشتار، ترس و وحشت مردم و اتفاقاتی که بعد از کسب روستاهای زمار در ۴۰ کیلومتری شهر موصل رخساره می دهد را می خوانیم. جزئیاتی که به بردگی گرفتن نسوان و دختران و آزار جنسی آنها توسط نیروهای داعش رمز دارد، بسیار تکان دهنده است.
این کتاب حالا به چاپ ششم گویا است. آن نعوظ که سمیه نصرالهی، مترجم کتاب می گوید نام دبیر کتاب، نام پا بر جا دختر کرد ایزدی که در چنگال داعش توقیف شد نیست. در عزل پایان کتاب می خوانیم که او برای اینکه بتواند تو آرامش و امنیت در پیاده شدن اعضای خانواده اش زندگی کند بوسیله آلمان پناهنده شده و هویت اش را مخفی کرده است. به همین دلیل برای پراکندن این زندگی روزنامه از کنیه مستعار استفاده کرده است. تاریخ بخاطر نخستین بار به زبان آلمانی منتشر و سپس به اصطلاح های دیگر ترجمه شده است. آیا این کتاب برای شما است؟
بدبختانه خیلی از ما به محض بروز مشکلات، تغییر زندگی از حالت روتین و پیاده شدن هم خوردن آرامش مان خیلی سریع العمل نا گرایش می شویم و اندیشه می کنیم دنیا بوسیله آخر رسیده است. دست از تلاش و کوشش برمی داریم و تا می توانیم انرژی مان را صرف ناله و نفرین کردن بوسیله جان قسمت و پیشانی نوشت مان می کنیم. چنانچه جزو این دسته افراد هستید که به آینده ای معلوم غبطه ندارید و زود از میدان به در می روید و نیز اگر فرع مند به خواندن کتاب هایی با محتوای حبس و درد و رنج وارده بر انسان توقیف درون فساد و وحشی گری نیروهای تروریستی هستید، پیشنهاد می کنیم خواندن این عمر روزنامه را از دست ندهید. کتاب دختری که از چنگال داعش گریخت مقیاس حقیقی رشادت های اقوام درگیر منازعه با داعش است که در آتش خشم این گروهک قتل کار می سوزند ولی هرگز تسلیم نمی شوند. قدری از کتاب
در یکی از تاثیرگذارترین مدخل های کتاب می خوانیم. «فاجعه روز پانزدهم ماه آگوست ۲۰۱۴ اتفاق افتاد. تا زمانی که زنده هستم هرگز نمی توانم آن روز را فراموش کنم. مشابه همه روزهای دیگر ماه آگوست مقدمه شد. کمی بعد از آن، آنها را دیدم؛ سیزده سامان که به سمت روستای ما می آمدند. آن وانت های زهوار در رفته اعراب نبودند، بلکه سامان های جدید با برگ ارتشی پیشرفته بودند. سامان ها پر از نیروهای داعش با شکل های سیاه بودند. از وحشت فریاد زدم. این التهاب به کل ساختمان ارجاع یافت و پدرم بی آرامی متوجه شد. عدالت زدم: دارن می آن. اونا دارن می آن. گریه می کردم و می گفتم: دارن می آن ما رو بکشنو مادر و برادرانم هم کمی سپس همراه غلام با باک شروع کردند به گریه کردن…»
خواندن همین چند خط برای اینکه بدانید با خواندن این زندگی روزنامه چقدر متاثر می شوید کافی است. در امتداد بخوانید: شناساندن کتاب صبح جادویی؛ ۶ عادت صبحگاهی که زندگی تان را متحول می کند
- ۹۸/۰۳/۲۵